دیکشنری
داستان آبیدیک
مرتب کردن
english
1
general
::
put in order, smarten up, arrange, Sequencing, organize
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
مربوط ساختن
مربوط کردن
مربوطه
مربی
مربی رقص
مربی موسیقی
مربی ورزش
مربی یوگا
مرتب
مرتب براساس بعد
مرتب سازی
مرتب سازی درجه بندی دسته بندی
مرتب سازی ادغامی
مرتب سازی نامغلوب
مرتب سازی نامغلوب دو هدفه
مرتب کردن
مرتب کردن نفوذپذیری
مرتبا
مرتبت
مرتبط
مرتبط بودن
مرتبط کردن
مرتبه
مرتبه بزرگی
مرتبه طیفی
مرتجع
مرتجع شدن
مرتد
مرتد شدن
مرتشی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید